درباره چین چینی
به نام خدا لیلا بوستانی هستم. متولد 1362 یعنی همان دهه شصت معروف. درشیراز- شهر بهار نارنج- متولد شدم. زمانیکه پدر و مادرم دوران دانشجویی را در شور انقلاب و با آموزه های امام سپری کرده بودند و در نتیجه از فضای اعتقادی خانواده فاصله گرفته و دل به امام و مکتبش داده بودند.کودکی را مثل همه بچه های زمان جنگ طی کردم. تا به نه سالگی رسیدم و می بایست در دل خانوادهای مهربان اما نامأنوس با مذهب محجبه میشدم. مادرم با هنرمندی میکوشید پوششی برایم فراهم کند تا حجاب را در تضاد با زیبایی نبینم و در معاشرت با هم سن و سالانم از بابت پوششم معذب نباشم.
دوران دبیرستان طی شد و با علاقه وارد رشته جامعه شناسی شدم. دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد را در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کردم. در همین زمان با همسری بهتر از برگ درخت ازدواج کردم و خدا دخترانی بهتر از آب روان به ما ارزانی کرد. دختر بزرگم که وارد مدرسه شد به خودم آمدم و دیدم اوضاع لباس هنوز همان است که من در کودکی با آن مواجه بودم با این فرق که من مثل مادرم هنرمند نبودم. نه فقط من که اکثر مادران امروزی از هنرخیاطی بیبهره بودند. پس نیاز به لباس پوشیده دخترانه میتوانست ایده شکل گیری کسب و کاری باشد که به صورتی تخصصی به این گروه سنی و نیازهایش بپردازد. میخواستم لباسی طراحی کنم که در عین زیبایی و راحتی واجد همه اصول پوشیدگی باشد. نامش را هم چین چینی گذاشتیم چون خاطره های روشن از لباس دخترانه را در ذهن مادرها و دخترها زنده میکرد. همان همسر بهتر از برگ درخت که وصفش را پیشتر کردم پشتیبانم شد و برای فکری که در سرم جوانه زده بود مبلغی وام تهیه کرد. همان اول راه که طراحی را شروع کردم به فکر بازاریابی هم بودم. یکی از اهداف شهرداری بود میخواستم فرهنگسرایی در اختیارم بگذارند تا لباس ها را به نمایش بگذارم و از آنها سفارش بگیرم. مدیران شهرداری از ایده ام به وجد آمدند و تشویقم کردند تا در نمایشگاهی که هر ساله برای فروش بهار تدارک میدیدند شرکت کنم. این یعنی دیگر خبری از سفارشگیری نبود. بلکه می بایست طرحهای خود را در تیراژ بالا تولید کنم. من وهمسرم با یک دنیا بی تجربگی وارد بازار و کار تولید عمده شدیم. اینکه چه اشتباهاتی را مرتکب شدیم خدا میداند و ما. اما شما همین را بدانید که ما به قدر کفایت ضرر کردیم. انقدر که به راحتی میشد گفت ورشکسته شدیم. اما هر دو باهم عزم جزم کردیم که این شکست را جبران کنیم.
اکنون هشت سال از شروع کارمان میگذرد. ما نشیب و فرازهای زیادی طی کردیم. در شروع راه جای ثابتی برای فروش نداشتیم و مثل خانه به دوشان از این نمایشگاه به آن یکی نقل مکان می کردیم. خودمان هم طراح بودیم هم مسئول حمل و نقل هم فروشنده هم مأمور خرید... به یاری خدا امروز فروشگاه داریم و فروشنده و دوزنده والگوسازو عکاس و.... از چین چینی نان به سفره می برند. مدیران وزارت ارشاد ما را بعنوان مبدع طراحی نوجوان در ایران معرفی کردند و در جشنواره های مختلف افتخاراتی نصیبمان شد. اما هنوز تا قله ای که به آن میاندیشیم فاصله داریم و کفش های آهنین را از پا در نیاورده ایم. تولید لباس برای ما وسیله ایست برای فرهنگ سازی در پوشش مطابق با فرهنگ ایرانی و اسلامی. هنوز راه زیادی باقیست.